همه ما کم و بیش وقتی در شرایطی نابسامانی گرفتار می شویم گوشمان بر روی هر توصیه ای بسته است و در نهایت راه خودمان را می رویم و کار خودمان را می کنیم. و دلیلمان هم این است که هرکس توصیه ای می کند شرایط ما را نمی داند و به قول معروف نفسش از جای گرم بلند می شود و همین تعبیر می شود دلیل این که راه خودمان را برویم و به کاری که فکر می کنیم درست است ادامه بدهیم و هر تغییری در زندگیمان و تغییر مسیر نادرست به نظرمان غیرممکن برسد.
از دست دادن همسر به هر شکل (جدایی یا فوت) براساس مطالعات موجود یکی از دشوارترین بحران های طول زندگی هر فرد است و این بحران زمانی شدیدتر می شود که فرزند یا فرزندانی هم در کار باشد. مخصوصا برای زنانی که عهده دار اداره زندگی این فرزند یا فرزندان هم شده باشند.
زنی که دچار چنین شرایطی می شود در نخستین برخورد با ماجرا، یک جمله بیشتر در ذهنش نیست، باختن همه زندگی! جمله ای تلخ که شاید در آن لحظه درست به نظر برسد اما بی تردید نقطه پایان نیست. در چنین مواردی معمولا حجم بالای مشکلات مالی به عهده گرفتن وظایف سنگین مادری و پدری توامان در اکثر مواقع توش و توانی برای زنی که سرپرست خانواده باشد باقی نمی گذارد که به مسایل دیگر توجه کند.
![]() |
مسایلی که حتی گاه مطرح کردنش را هم بر نمی تابد و شاید کسی را که از چنین مسایلی حرف می زند متهم کند که مشکلات مرا نمی فهمد و نفسش از جای گرم بلند می شود...! و این یعنی ختم ماجرا و بستن گوش ها به روی هر توصیه. خیلی بیشتر از مشاوره ای اما واقعیت این است که توانایی انسان ها نامحدود است و از این مهم تر این است که علم و تجربه به ما می گوید. تحمل زنان بسیار بیش تر از مردان است و این یعنی درست همان جایی که ما فکر می کنیم، آخر خط است و دیگر کاری نمی شود کرد نقطه یک آغاز است و هنوز خیلی بیشتر از همه کوشش هایی که کرده ایم انرژی و فکر ذخیره شده داریم که بتوانیم از آن استفاده کنیم.
مثلا اگر به یک خانم جوان با یک یا دو کودک تحت سرپرستی اش که از صبح اول وقت در یک کارخانه کار می کند و عصر ساعت 5 مجبور است با مترو یا اتوبوس دو ساعت در راه باشد تا به خانه برسد و با این همه مجبور است به کارهای خانه برسد بگویی که ورزش برای شما لازم است، یا به تغذیه ات توجه کن یا وقت بیشتری برای بچه هایت بگذار بلافاصله از کمبود وقت، نداشتن حوصله و هزار مشکل بازدارنده دیگر حرف بزند اما واقعیت این است که با کمی توجه و اعتقاد به توانایی هایی که هر انسانی دارد انجام همه این ها امکان پذیر است. دکتر رضا پورحسین روانشناس و استاد دانشگاه می گوید: برای چنین خانم هایی مهم این است که تصویری واضح و مثبت از آینده ای مشخص پیش روی خودشان بسازند.
این تصویر باعث می شود که برای رسیدن به این آینده برنامه زندگی شان را طوری تنظیم کنند که همه امور در آن لحاظ شود از رسیدگی به جسم تا توجه به روحیه.
مهم ترین اصل برای حفظ روحیه در چنین خانم هایی این است که باور کنند ازدواج اصل زندگی نیست، هرچند که امر مهمی است اما باید هرچه زودتر این احساس را که در زندگی ضرر کرده اند و یا چرا باید این شرایط برای آن ها پیش بیاید از ذهن خود بیرون کنند، و به سوی یک زندگی بهتر گام بردارند که می تواند جاده ای باشد برای رسیدن به آینده تصویر می کنند.
نگرانی و استرس در مورد بچه هایی که مادر به تنهایی مسئول سرپرستی، تامین زندگی و تربیت آن هاست اصل ثابت و تغییرناپذیر است اما چنین مادرانی دلشوره و استرسی پایان ناپذیر در مورد فرزندشان دارند و فکر می کنند چون شرایط زیستی فرزند آن ها با سایر همسالانش فرق می کند پس آن ها باید از همه وجود خود برای تامین نیازهای عاطفی و مادی فرزندشان مایه بگذارند و در نتیجه در اکثر موارد با محبت بیش از حد از سپردن مسئولیت های حتی کوچک به کودکشان (حتی تا دوران نوجوانی) به فرزندشان پرهیز می کنند مبادا که به او فشار بیاید و یا از نظر عاطفی مشکلی برایش به وجود بیاید و در نهایت با به عهده گرفتن کل مسئولیت های زندگی و محبت های بیش از حد مانع تربیت درست و شکل گیری شخصیت فرزندشان می شوند.
دسته دیگری از مادران با توجه به این که نان آور خانواده می شوند فکر می کنند همه وقتشان را باید بگذارند تا فرزند یا فرزندان تحت تکفل شان از نظر مادی کوچکترین کمبودی نداشته باشند و حتی گاه اقدام به تهیه چیزهایی برای فرزندشان می کنند که در شرایط عادی کم تر کودکی از آن ها بهره مند است و این ها فقط از ترس این است که فرزند یا فرزندان تحت سرپرستی آنان احساس کمبود عاطفی یا مالی نکنند. و در این میان نوعی حس از خودگذشتگی افراطی هم که گاه در مادران ایرانی دیده می شود مزید بر شرایط موجود شده و باعث می شود که این مادران کلا خودشان را در برابر تامین نیازهای فرزندانشان از یاد ببرند.
![]() |
احساس ازخودگذشتگی که گاه با نوعی نگاه حسرت بار نسبت به گذشته همراه است و مانع از بازسازی امروز و ساختن آینده خود و خانواده شان می شود. آینده ای که نخستین گام برای رسیدن به آن داشتن یک حس خوب و دومین گام برنامه ریزی درست برای امروز و آینده است.
از برنامه ریزی برای کوچک ترین امور روزمره مثل پخت غذاهای قابل نگهداری در یخچال در روزهای تعطیل و برای چند روز هفته تا سپردن برخی مسئولیت های کوچک به فرزندان با این هدف که هم در مسیر تربیتی فرزندانشان تاثیر مثبت داشته باشد و هم وقتی هر چند اندک برای خودشان پیدا کنند تا لحظاتی در روز را در شرایطی که دوست دارد بگذرانند مثلا شنیدن یک قطعه موسیقی یا نیم ساعت پیاده روی یا تلفن کردن به یک دوست و یا هر کار دیگری که تاثیر مثبتی در روحیه خودشان داشته باشد چرا که این تاثیر مثبت منجر به شادترشدن زندگی و امید به آینده می شود آینده ای که از آن او است.
این باور غلط و این که خانم ها در جامعه ما کم تر به خودشان توجه می کنند باعث می شود که افسردگی پنهان در دوران جوانی در میانسالی به شکلی بارز خود را در وجود آن ها نشان دهد متاسفانه این عارضه گریبانگیر اکثر خانم هاست و در مورد خانم هایی که شریک زندگی شان به هر دلیل همراه آن ها نیست چند برابر تشدید شده و با احساس خسران نسبت به گذشته شدیدتر می شود.
واقعیت این است که یک مادر هر قدر هم که مسئولیت بر عهده داشته باشد، یک انسان مستقل و یک زن است و این انسان بودن ارزشی والاست که نیاز به حفظ و حرمت گذاری دارد. با حفظ ارزش های انسانی و زنانه می توان شادتر زیست و این شادی را به سایرین و به خصوص فرزندان منتقل کرد.