روز نهم
1. در روز نهم محرم (تاسوعای حسینی) شمر بن ذی الجوشن با نامهای که از عبیداللّه داشت از "نُخیله" ـ که لشکرگاه و پادگان کوفه بود ـ با شتاب بیرون آمد و پیش از ظهر روز پنجشنبه نهم محرم وارد کربلا شد و نامه عبیداللّه را برای عمر بن سعد قرائت کرد.
ابن سعد به شمر گفت: وای بر تو! خدا خانه ات را خراب کند، چه پیام زشت و ننگینی برای من آورده ای. به خدا قسم! تو عبیداللّه را از قبول آنچه من برای او نوشته بودم بازداشتی و کار را خراب کردی... .
2. شمر که با قصد جنگ وارد کربلا شده بود، از عبیداللّه بن زیاد امان نامه ای برای خواهرزاده گان خود و از جمله حضرت عباس علیه السلام گرفته بود که در این روز امان نامه را بر آن حضرت عرضه کرد و ایشان نپذیرفت.
شمر نزدیک خیام امام حسین علیه السلام آمد و عباس، عبداللّه، جعفر و عثمان (فرزندان امام علی علیه السلام که مادرشان ام البنین علیه االسلام بود) را طلبید. آنها بیرون آمدند، شمر گفت: از عبیداللّه برایتان امان گرفته ام. آنها همگی گفتند: خدا تو را و امان تو را لعنت کند، ما امان داشته باشیم و پسر ودختر پیامبر امان نداشته باشد؟!
3. در این روز اعلان جنگ شد که حضرت عباس علیه السلام امام علیه السلام را باخبر کرد. امام حسین علیه السلام فرمود: ای عباس! جانم فدای تو باد، بر اسب خود سوار شو و از آنان بپرس که چه قصدی دارند؟
حضرت عباس علیه السلام رفت و خبر آورد که اینان میگویند: یا حکم امیر را بپذیرید یا آماده جنگ شوید.
امام حسین علیه السلام به عباس فرمودند: اگر میتوانی آنها را متقاعد کن که جنگ را تا فردا به تأخیر بیندازند و امشب را مهلت دهند تا ما با خدای خود راز و نیاز کنیم و به درگاهش نماز بگذاریم. خدای متعال میداند که من بخاطر او نماز و تلاوت قرآن را دوست دارم.
حضرت عباس علیه السلام نزد سپاهیان دشمن بازگشت و از آنان مهلت خواست. عمر بن سعد در موافقت با این درخواست تردید داشت، سرانجام از لشکریان خود پرسید که چه باید کرد؟ "عمرو بن حجاج" گفت: سبحان اللّه! اگر اهل دیلم و کفار از تو چنین تقاضایی میکردند سزاوار بود که با آنها موافقت کنی.
عاقبت فرستاده عمر بن سعد نزد عباس علیه السلام آمد و گفت: ما به شما تا فردا مهلت میدهیم، اگر تسلیم شدید شما را به عبیداللّه میسپاریم وگرنه دست از شما برنخواهیم داشت.
چهار حادثه مهم شب عاشورا
1. در شب عاشورا به "محمد بن بشیر حضرمی" یکی از یاران امام حسین علیه السلام خبر دادند که فرزندت در سرحدّ ری اسیر شده است. او در پاسخ گفت: ثواب این مصیبت او و خود را از خدای متعال آرزو میکنم و دوست ندارم فرزندم اسیر باشد و من زنده بمانم. امام حسین علیه السلام چون سخن او را شنید فرمود: خدا تو را بیامرزد، من بیعت خود را از تو برداشتم، برو و در آزاد کردن فرزندت بکوش.
محمد بن بشیر گفت: در حالی که زنده هستم، طعمه درندگان شوم اگر چنین کنم و از تو جدا شوم.
امام علیه السلام پنج جامه به او داد که هزار دینار ارزش داشت و فرمود: پس این لباسها را به فرزندت که همراه توست بسپار تا در آزادی برادرش مصرف کند.
2. امام حسین علیه السلام در سخنرانی شب عاشورا خبر از شهادت یاران خود داد و آنان را به پاداش الهی بشارت داد. در این مجلس "قاسم بن الحسن" به امام علیه السلام عرض کرد: آیا من نیز به شهادت خواهم رسید؟ امام با عطوفت و مهربانی فرمود: فرزندم! مرگ در نزد تو چگونه است؟ عرض کرد: ای عمو! مرگ در کام من از عسل شیرینتر است. امام علیه السلام فرمودند: آری تو نیز به شهادت خواهی رسید بعد از آنکه به رنج سختی مبتلا شوی، و همچنین پسرم عبداللّه (کودک شیرخوار) به شهادت خواهد رسید.
قاسم گفت: مگر لشکر دشمن به خیمه ها هم حمله میکنند؟ امام علیه السلام به ماجرای شهادت عبداللّه اشاره نمودند که قاسم بن الحسن تاب نیاورد و زارزار گریست و همه بانگ شیون و زاری سر دادند.
3. امام علیه السلام در شب عاشورا دستور دادند برای حفظ حرم و خیام، خندقی را پشت خیمه ها حفر کنند. حضرت دستور داد به محض حمله دشمن چوبها و خار و خاشاکی که در خندق بود را آتش بزنند تا ارتباط دشمن از پشت سر قطع شود و این تدبیر امام علیه السلام بسیار سودمند بود.
4. مرحوم شیخ صدوق در کتاب ارزشمند "امالی" نوشته است: شب عاشورا حضرت علی اکبر علیه السلام و 30 نفر از اصحاب به دستور امام علیه السلام از شریعه فرات آب آوردند. امام علیه السلام به یاران خود فرمود: برخیزید، غسل کنید و وضو بگیرید که این آخرین توشه شماست.
روز عاشورا
و اینک میدانی دوباره، اینک 72 یار و هزاران دشمن کینه توزی که رحم و مروّت را از ازل نیاموخته اند. اینک عاشورا که هر چه از آن بگوییم کم گفته ایم، از برخوردهای جلاّدانه سپاه عمر بن سعد، یا عنایات و الطاف سیدالشهداء علیه السلام .
سردارانی، سپاه عظیمی را به سوی جهنم رهبری میکردند و امام معصومی لشکر کم تعداد خود را به بهشت بشارت میداد... و سرانجام شهادت، خون، نیزه، عطش و اطفال، تازیانه و سرهای بریده، آه از اسارت و شام، آه از خرابه و...
تا به قتلت عدو شتاب گرفت چرخ را سخت اضطراب گرفت
ریخت خون مقدّست به زمین آسمان زاشک آب گرفت
ابر خون ماه عارضت پوشاند همه گفتند آفتاب گرفت
ناله مصطفی به گوش رسید موج خون زچشم بوتراب گرفت
شد سیه رنگ آسمان از خشم که زخونت زمین خضاب گرفت
آن تن پاره پاره را دربر گه سکینه گهی رباب گرفت
شست زینب زاشک جسمت را بلکه از چشم خود گلاب گرفت
بر تن پاره پاره داد سلام زآن بریده گلو جواب گرفت
هردم از زخم بیحساب تَنَتْ خم شد و بوسه بیحساب گرفت
دوم محرم: ورود کاروان اباعبدالله الحسین علیه السلام به سرزمین کربلا
سوم محرم:خریداری بخشی از زمین کربل به دست امام حسین(ع) . این زمین ها همان مکانی است که قبر مطهر در آن قرار دارد.
چهارم محرم: سخنرانی عبیدالله بن زیاد بر ضد امام حسین علی السلام در مسجد کوفه
پنجم محرم : آماده باش سپاه ابن زیاد برای چلوگیری از حرکت مردم کوفه به سوی کربلا برای یاری امام حسین (ع)
ششم محرم : دعوت حبیب بن مظاهر از طایفه بنی اسد برای یاری امام حسین (ع)
هفتم محرم : ممنوعیت استفاده از نهر فرات برای کاروان امام حسین (ع) به دستور عمربن سعد.
هشتم محرم : دیدار امام حسین (ع) با عمربن سعد در کربلا.
نهم محرم : تاسوعای حسینی در عصر روز نهم ، شمر برای سه فرزند خواهرش که حضرت ابوالفضل (ع) در شمار آنها بود ،امان نامه آورد ، مشروط بر اینکه از یاری حسین (ع) دشست بردارند و سپاهش را ترک کنند.حضرت عباس (ع) فرمود : «بریده باد دست تو و لعنت باد بر امانی که برای ما آورده ای» .
دهم محرم : عاشورای حسینی و روز شهادت امام حسین (ع) به همراه یارانش در صحرای کربلا به دست سپاهیان یزید. همچنین در چنین روزی در سال 67 هجری ، عبیدالله بن زیاد به دست سپاهیان مختار به هلاکت رسید.
یازدهم محرم : آغاز حرکت اسرا و اهل بیت امام حسین (ع) به شام.
دوازدهم محرم : ورود کاروان اسرا ی کربلا به کوفه .
سیزدهم محرم : شهادت عبدالله بن عفیف به دت عبیدالله بن زیاد.
نوزدهم محرم : حرکت کاروان اسیران کربلا از کوفه به شام.
بیست و ششم محرم : در سال 64 هجری ،سپاهیان یزید بن معاویه ٍ مکه را محاصره و کعبه را سنگ باران کردند .
اول صفر : ورود کاروان اهل بیت امام حسین (ع) به شام .
پنج صفر : وفات حضرت رقیه علیه ا السلام ، دختر کوچک امام حسین (ع) در شام.
بیست صفر : اربعین حسینی ( روز زیارت مخصمص حضرت سیدالشهدا (ع)) که در آن ، جابربن عبدالله انصاری به سرزمین کربلا آمد و قبر امام حسین (ع) را زیارت کرد .